يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۰۳ ب.ظ
«دنبال خو با گور بردنَه»
چیزی که از من باقی مانده تهماندهایست از گذشتهام. شبحی از آرزوها، علایق، انگیزهها، نفرتها و عشقهایم. به من میگویند با این تهمانده کاری بیش از آن که پیشتر میکردی بکن. من خودم را پیدا نمیکنم.
انگار یک نفر کشتیگیر را تا سرحدّ مرگ زده باشی و بعد به بدن رنجور و لتوپارشدهاش نگاه کنی و بگویی بلند شو. فینال قهرمانیت مانده. بعد بگویی چرا ضربههایت کاری نیست. لابد چون ضربههای پیشین کاری بودند.
من خستهام. خستهام و خستگیام درنمیرود. اینکه از من مانده صرفاً تهماندهایست از گذشتهام.
۹۷/۰۸/۱۳