ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ق.ظ

مردن به سان گوجه‌فرنگی.

من از قبرستان‌ها خوشم می‌آید. گمانم برای من تنها اقامت‌گاه ممکن خواهد بود که در آن با اطرافیان دچار صلح باشم و از وجودشان معذّب نشوم. راستش را بخواهید این «rest in peace»ای که خارجی‌ها حواله‌ی مرده‌هایشان می‌کنند به نظرم معقول‌ترینِ آرزوهاست. رفت‌وآمد زنده‌ها هم همیشه جالب است. عدّه‌ی قابل توجّهی دچار احوالات معنوی می‌شوند. انگار نه انگار که حیواناتی‌اند همیشه در حال نزدیک شدن به مرگ. انگار این‌ها که مرده‌اند یک مسیر عجیبی را در زندگی پیگیری کرده‌اند. در واقع برخوردشان با مرده از جهاتی مشابه برخوردشان با معتاد است. به عنوان کسی که به راه عجیبی کشیده شده نگاهش می‌کنند و تلاش می‌کنند درس‌هایی بگیرند. 

مدّتی پیش استندآپ کمدی‌ای از لوئیس‌سی‌کی دیده بودم که در آن می‌گفت چه شانسی آورده‌ایم که دیگر مرگمان با خورده شدن توسّط 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۵
سا را

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی