از گوشهای برون آ.
اگر از خودم انتظار داشته باشم که شعف سال گذشته را در خودم ببینم، انتظار ظالمانهایست. فشار پدردرآری رویم است. آنقدر که هرگز نظیرش را ندیده بودم و آمادگی دستوپنجه نرم کردن با آن را هم نداشتم. وضعیتم واقعاً خوب نیست. از طرفی، این فشار، آنقدر هرجاییست که به هرچه بخواهم پناه ببرم، سروکلّهاش آنجا پیدا میشود. گاهی فکر میکنم هیچ پناهی نیست و قالگذاشتهی کوکب هدایتم.
انتظارم از خودم برایم روشنست: از ریل خارج نشو. اگر قرارست درد بکشی همزمان با درد کشیدن مسیرت را ادامه بده. طبیعیست گاهی گریهام بگیرد امّا نباید از مسیری که برای خودم تعریف کردهام پی حاشیه بروم. منظورم از حاشیه، صرفاً درگیر دراما شدن و امثالهم نیست. اینکه برم عربی را -که سکسیترین زبانیست که به گوشم شنیدهام- یاد بگیرم هم هست. چون اولویتهای یکیدو سال آیندهام مشخّصند و هر عدولی ازین اولویتها را از مصادیق حاشیه میشمارم.
به دوستهایم پناه میبرم. به مادرم که انگار جانم به جانش وصل است. به برادرم. همهی عمرم انتظار داشتم آدم منفوری باشم. امّا نبودم. این مایهی تعجّب منست.هم زبانم تند است و هم به صراحت چیزی را که نپسندم اعلام میکنم. انتظار دارم این ویژگیها آدمها را از من دور کند. امّا هستند کسانی که دوستم دارند. اهمًیت میدهند و به چشم من، این خود معمّاییست.
به علم پناه میبرم. پشم. واقعاً دارم به علم پناه میبرم. یکی دو روز قبل امتحان ریاضی پارسالم را درس خواندم. بینظیر بود. یعنی واقعاً خوشم آمد و ناراحت شدم که در سال این چیزهای بانمک را ندیدم. امسال سر کلاسها گوش میدهم.احساس میکنم ریاضی و فیزیک همان لذّتی را به مغزم میدهند که زبان خواندن میدهد. یک جملهی ده کلمهای داری و چهارکلمهاش را بلد نیستی. معنی را حدس بزن. بههرحال، انگار دریچهی جدیدی به رویم باز شده. از طرفی فکر کنم وجود یک جواب مشخّص و قطعی بالانشینی گهخورها را درین علوم کم میکند و این قضیه به من قوّت قلب میدهد.
اوضاع سختست. امّا هم من --- و هم فکر کنم بتوانم از ریل خارج نشوم. کاش سال دیگر به خودم نگاه کنم و بتوانم نمرهی کیفی خودم را «فراتر از حدّ انتظار» بدهم.