ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۲۶ ق.ظ

گذران

می‌گم از جنگیدن برای زندگی خسته‌م ولی نجنگیدن حالم رو بدتر می‌کنه. زندگی همینه شاید و من دیگه کنار نمیام با حال این چند روز. حق دارم ترسیده باشم و حق دارم از بخش زیادی از آدم‌هایی که تو زندگی‌م بوده‌ن خسته و دل‌زده باشم ولی همچنان می‌فهمم که حقی ندارم برای متوقف کردن زندگی. خیلی چیزها دارم یاد می‌گیرم این روزها. سخت‌ترینش اینه که یه جاهایی بی‌اعتنا باشم به نظرات و توقعات دیگران.

می‌ترسم. واقعاً مقدار خوبی ترسیده‌ام. بهتر می‌گذروندم این دوره رو اگه مثل دبیرستان کیاناز رو هرروز می‌دیدم یا معین خونه‌مون زندگی می‌کرد یا سه ماه از آخرین باری که دوست عزیزم رو دیدم نگذشته بود. ولی دست تنهام. 

این‌جا یه زمانی امن بود برای اینکه باجزئیات بنویسم و دیگه نیست. دلم می‌خواست چیزهایی رو تعریف کنم که دیگه با گفتنش راحت نیستم. دلم می‌خواست این‌جا طور دیگه‌ای باشه و نیست. و خب قرار هم نیست همه چیز به دلخواه من باشه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۲۷
سا را

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی