ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۰۷ ق.ظ

با صدهزار مردم البته بعید می‌دونم تنها باشی.

حرف زدن برام سخت شده چون راستش واقعاً باورم نمی‌شه اولویت دهم به بعد همه‌ی آدم‌هام. چون واقعاً باورم نمی‌شه من که تا تونسته‌ام پناهگاه آدم‌ها بودم چرا باید انقدر تک بیفتم. چرا دوست داشته نمی‌شم؟ چرا به طور مرتب کنار گذاشته می‌شم؟ چرا آدم‌ها وانمود می‌کنن صدام رو نشنیده‌ان در حالی که صدام رساست و بلنده و هردو طرف می‌دونیم شنیده‌ان؟ راستش قبلاً گاهی حس می‌کردم و گمان می‌کردم، امّا الآن «می‌دونم» مرده و زنده‌م برای هیچ‌کس تفاوتی نداره. مطلقاً هیچ‌کس. البته که مرده صاحب پیدا می‌کنه همیشه، منظورم اون نیست. منظورم اینه که از دست رفتن شخص تو و به خاطر خود تو آزاردهنده باشه. نه چون با خودشون کنار نمیان.

علی ای حال من این‌جام. به تخم کیهان. به تخم هرکسی که یک روز اهمیتی داده‌ام بهش. یک روز پناهگاهی بوده‌ام براش. و راستش شعارم این بوده که اگه گیرنده نیستی دهنده بودن رو کنار نذار. ولی از اون هم خسته شده‌ام اگه حقیقتش رو بخواید. دیگه اهمیت ندادن یک سری آدم‌ها بهم برام باورنکردنی شده. واقعاً باورم نمی‌شه که از عمر و انرژی و همه چیزم برای آدم‌ها زده‌ام و وقتی می‌بینن اوضاعم خوب نیست زحمت واقعاً گفتن دوتا جمله رو به خودشون نمی‌دن. زحمت کوچیک‌ترین پیگیری‌ای از تو رو به خودشون نمی‌دن. زجر می‌کشی؟ حالت خوب نیست؟ بذار وانمود کنم اصلا نفهمیده‌ام. بذار بیام باهات حرف بزنم ولی جدی نگیرمت. 

راستش گاهی فکر می‌کنم اصلا کار من اشتباهه. که می‌مونم کنار آدم‌ها. شاید توقعاتم بیجاست چون جامعه‌ این‌طوری کار نمی‌کنه. روابط انسانی این‌طوری کار نمی‌کنن. ولی من تمام عمرم رو، واقعاً «تمام» عمرم رو تلاش کرده‌ام آدم امنی باشم برای دیگران. حتی دیگرانی که درست نمی‌شناسمشون. سعی کردم این اطمینان رو بهشون بدم که شاید دور باشیم ولی من هستم. رو من می‌شه حساب باز کرد همیشه. 

و حالا این‌جام. داغون‌شده و تنها. تنهای مطلق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۰۲:۰۷
سا را