ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ب.ظ

مشکل حکایتی‌ست که تقریر می‌کنند.

من آدم رابطه ساختن نبودم. آدم رابطه نگه داشتن هم. آدم کشیدنِ حصارهای بلندبالا به دور خودم بودم و فرار کردن. فرار کردن ازینکه کسی بفهمد حالم چطور است. فرار کردن از به اشتراک گذاشتن زندگی‌ام. فرار کردن از گفتن ترس‌ها. نزدیک شدن به آدم‌ها نکبتی بود با آسیب‌های حتمیِ بی‌اندازه. امشب که فکر می‌کردم چه چیز تو را در زندگی من آدم مهمّی می‌کند به این نتیجه رسیدم که اگر تو نبودی هم من زمانی، با آدمی دیگر، تغییر می‌کردم. ولی نه در هفده سالگی. بعد از سال‌ها کناره گرفتن و در خود مچاله شدن. تو برای من کسی بودی که زحمت تغییر کردن در هفده سالگی و با هزار مشکل دیگر، به حضورش می‌ارزید. و این یکی از چیزهایی‌ست که تو را برای من ویژه می‌کند.

حالا زرد و کلیشه‌ای شده‌ام. تقصیر توست. این پست می‌تواست درباره‌ی دخترهای خوشگل باشد. یا درباره‌ی یار غارم افسردگی. ولی خب چاره‌ای ندارم که زرد باشد و درباره‌ی تو. به خاطر همه‌ی روزهایی که فکر می‌کرده‌ام به بن‌بست رسیده‌ام و با نشانی از محبّت تو روشن شده. به خاطر اینکه مدّتی حواسمان جمع است یک‌وقت با خریدن کتاب‌های یکسان کتاب‌خانه‌ی آینده‌مان خراب نشود. به خاطر هیجان دل‌نشین و تکرارناپذیر دیدار و به خاطر تمام خوش‌بختی‌ای که برایم آوردی؛ در بدترین سال عمرم. و به خاطر اینکه یک سال و سه ماه گذشته و بیش‌تر از هر لحظه‌ای در گذشته دوستت دارم و حرف ازین تکراری‌تر؟ ازین کلیشه‌ای‌تر؟ باعث حرف‌های زردم تویی البته ولی من فراموش کرده‌ام بدون تو چطور زندگی می‌کردم. بی دلگرمی حضور امن تو. و نمی‌خواهم هرگز به خاطرش بیاورم. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۲۳:۳۶
سا را