ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ب.ظ

تهوّع

هی خواسته‌ام حرف بزنم. روزی که یک چسه راهِ خیابان ایتالیا تا میدان ولی‌عصر را دویدم و نفس‌هایم به شماره افتاد، روزی که وسط این مدرسه‌ی کوفتی و از دیوانه‌بازی‌هاشان بلندبلند و زاارزار همان وسط راهرو گریه کردم. روزی که با گونه‌ای از شیدایی تندتند راه می‌رفتم و فکر می‌کردم دیگر تمام شد. حالا فکر می‌کنم گاهی فقط خود تجربه‌ی زندگی می‌تواند حقّ مطلب را ادا کند. من بی‌واسطه زندگی را لمس می‌کنم و دیگری با یک واسطه در تجربه‌ی زیسته‌ی من سهیم می‌شود. 

پنج شش روز پیش کسی که برایم مهم بود رید به من و بعد هم از در عذرخواهی درآمد. که البته عذرخواهی چیزی را حل نکرد چون از زمان شروعش سرم گیج می‌رفت. واقعاً گیج می‌رفت و احساس می‌کردم الآنست که عق بزنم. گفتم فقط خواب حال من را بهتر می‌کند و صبح که بیدار شدم، آن آدم از فهرست آدم‌های مهمّ زندگی‌ام کنار گذاشته شده بود و ته‌مانده‌ی تهوّع، هنوز در ذهنم بود.

 دو روز پیش که می‌خواستم اتاقم را برای جمعیت خاطر مرتّب کنم. بعد برای اوّلین بار، درست‌وحسابی حواسم جلب دو تا انار تزئینی روی کمدها، دو گلدان با گل‌های مصنوعی، دوتا مجسّمه، تابلوهای کوچک و یک عالم خرت‌وپرت دیگر شد. روی هر جای خالی‌ای جایشان داده بودم. قشنگ بودند و روزگاری گمان می‌کردم قشنگی دلیل می‌شود این‌ها همه‌جا را پر کنند . دوباره دچار همان تهوّع شدم. آن لحظه انگار همه‌شان با هم دورم را گرفته بودند و می‌خواستند خفه‌ام کنند. این شد که هر چیز غیرکاربردی‌ای را از اتاق خارج کردم. یک نقّاشی ماند که دوستی برایم کشیده و یک تابلوی شاهنامه که دیگری برایم خریده بود.

امروز تلگرام دچار این سرگیجه‌ام کرد. چندین هفته است که وقتی زورم را هم می‌زنم تعداد چت‌های سین‌نشده‌ام زیر پنج‌تا نمی‌آید، در هزار کانال هستم که از هر کدام به یک دلیل نمی‌توانم لیو دهم و از دایره‌ی دوستانم که خارج شویم، گفت‌وگو با افراد دیگر اذیتم می‌کند. نمی‌دانم چه‌طور باید با ایشان حرف بزنم. چه تعارف‌هایی باید بکنیم. رابطه‌مان به کدام سمت می‌رود. این شلوغی سرم را به دوران می‌اندازد.

دو سال پیش که یکی دو شبکه‌ی اجتماعی داشتم در آن‌ها دچار چنین حالی می‌شدم. احساس می‌کردم اینستاگرام را سراسر گه گرفته و الآنست که بالا بیاورم. استفاده‌ام را قطع کردم. خواندن خیلی از وبلاگ‌هایی که می‌خواندم هم بعد مدّتی متوقّف شد. ماند این تلگرام که الآن اعصابم را اذیت می‌کند. پیش‌بینی‌ام برای چهارسال دیگر این‌ست که خیابان رفتن هم آزاردهنده می‌شود. باید زیر تختم قایم شوم و با نور چراغ‌قوّه سنایی و ناصرخسرو بخوانم تا بمیرم. 

دارم برای یکی دوهفته عوامل تهوّع را کنار می‌گذارم. از فردا هدفونم را هم برمی‌دارم و گوش‌گیر جایگزینش می‌کنم. می‌خواهم بنشینم یک‌جایی در سکوت «چشم‌انداز شعر معاصر» بخوانم. آن هم به گه‌گیجه بیندازدم می‌خوابم. هرچه‌قدر لازم باشد می‌خوابم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۵
سا را

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی