ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

ممیّز

«زاغ‌بانگی می‌کنم چون بلبل‌آواییم نیست»

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۴۴ ب.ظ

مسخ

کسی هست که دوست‌داشتنی نمی‌یابمش. امروز چند نوشته‌ی قدیمی از او دیدم. به نظرم آمد که روند سمّی شدن افکارش روشن است.  ترسناک است که به لحاظ روانی از چندین سال پیشت به مراتب عقب‌تر باشی و ذهنی داشته باشی بسیار مریض‌تر، در حالی که مشکلات خاصّی هم در این فاصله گریبانت را نگرفته‌اند. این پسرفت‌ها مثلاً به خاطر ارتباط یا ارتباطات مریضی باشند که داشته‌ای. در مواردی که من از ارتباطات مریض دیده‌ام ( و نکته‌ی جالب اینکه در خیلی از این موارد اختلاف سنّی وجود داشته) آدمِ درحال‌تغییر حتّی آگاه نبوده به همه‌ی این چیزها. حتّی از حمایت‌هایی که همراه خوراندن سم بوده ذوق‌زده هم می‌شده. 

من دوبار چنین ارتباطی را تجربه کردم، اوّلی در دوّم دبیرستان و بار بعد سوّم دبیرستان. در طی هر دو ارتباط عقلم را به کار نینداختم و خیلی هم بابتشان خوش‌حال بودم. مدّت‌ها طول کشید تا منشأ آن مشکلات را بفهمم. که دوزاری‌ام بیفتد در کنار هر محبّت و حمایتی که می‌گرفته‌ام بخشی از فکرم هم مسموم می‌شده. منظورم سوءاستفاده نیست. منظورم صرف احساس بی‌ارزش بودن، یا به اندازه‌ی کافی خوب نبودنی‌ست که طرف مقابل حتّی ناخودآگاه به تو می‌دهد. حالا برآمدن از پس همه‌ی آن افکار مریض مشکل است. 

انتظاری که از خودم بعد این دو تجربه دارم این است که روابط انسانی‌ام را بیش‌تر آنالیز کنم. خصوصاً در ارتباط با آدمی که سال‌ها بزرگ‌تر است و به خاطر تجربه‌های بیش‌ترش در موضع بالاتر. چندان برایم قابل پذیرش نیست که دوباره و چندباره بخواهم به این دام بیفتم. که به طمع آن محبّت و توجّه -که باید انداختش جلوی سگ- خودم را گرفتار کنم. می‌نویسم چون سال‌های بعد خواهم خواندش، و به یادآوری‌اش نیاز خواهم داشت.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۵
سا را

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی